نمی دانم اینجا که ایستاده ام
تقصیر من است یا تقدیر من
هرچه هست .......
آن صبری هست خدایمان میخواهد.....
دل دلتنگی میکند با خدایش رازی در میان میگذارد ........
از او میخواهد به او بگوید این دنیا و دنیا ی دیگر هم .....
جز در قلب و اندیشه ام هیچ کس جای تو را هرگز نخواهد گرفت...
از خدایم میخواهم به تو بگوید .........
ای کاش دانه های دلم همچون اناری پیدا بود.............
که هر دانه هزار دانه تو را دوست میدارد..............................................
اگر خود خواهم بر من ببخش ..........
که در آن خود قلبی هست .......
که درآن قلب انسانهایی هستند.........
که من انسانیتم را به آنها مدیونم.............
و تو ای موهبت الهی بهترین آنهایی.................................................................... .
کلمات کلیدی: